جدول جو
جدول جو

معنی چای پزی - جستجوی لغت در جدول جو

چای پزی
(پَ)
قهوه چی گری. چای چی گری. چای دهی. چای فروشی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ)
چای پزنده. پزندۀ چای. چایچی. قهوه چی. چای فروش
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 8 هزارگزی جنوب بمپور و7 هزارگزی جنوب شوسۀ بمپور به چاه بهار واقع شده و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 114 هزارگزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 100 تن سکنۀ فارس و ترک دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انار و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نانوائی. خبازی. نان پختن، نان فروشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چای پز، چای فروش، قهوه چی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلو پزی
تصویر چلو پزی
عمل و شغل چلو پز پختن چلو، دکانی که در آن چلو طبخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشی پزی
تصویر کاشی پزی
شغل و عمل کاشی پز: (ترقی کاشی پزی (در عهد ناصر الدین شاه قاجار)) (الماثرو الاثار)، محل پختن و عمل آوردن کاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاک پزی
تصویر کاک پزی
شغل و عمل کاک پز، دکان کاک پز: (و آنجا کاک پزی است و کاک پاکیزه نهاده) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان پزی
تصویر نان پزی
شغل وعمل نان پز. دکان نانوایی نان فروشی
فرهنگ لغت هوشیار